معنی راید در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
راید. [ی ِ] (اِخ) رائد. محله ٔ عظیمی است در فسطاط مصر. (از معجم البلدان).
راید. [ی ِ] (ع ص، اِ) رائد. اسم فاعل از ریشه ٔ «رود». جوینده و خواهنده. (منتهی الارب). جوینده و طلب کننده و خواهنده. (ناظم الاطباء). ج، راده، رُوّاد، رائدون. (المنجد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || آنکه او را جهت طلب آب و علف فرستاده باشند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از فرهنگ نظام). فرستاده ای که او را قوم می فرستند جایی را که میخواهند در آنجا فرودآیند. (از اقرب الموارد):
طعمه میجویی اوست راید تو
راه میپویی اوست قاید تو.
اوحدی.
|| پیشرو. (دهار). پیک. (مهذب الاسماء). || دسته ٔ دست آس و آن چوبی باشد که طاحن آنرا گرفته آسیا را بگرداند. (از المنجد) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). دسته ٔ آس. (آنندراج) (از مهذب الاسماء). || کسی که منزل ندارد. || جاسوس. (اقرب الموارد).
پیشرو، جوینده، جاسوس، کسی که او را برای یافتن جای مناسب از پیش می فرستادند. [خوانش: (یِ) [ع. رائد] (اِفا.)]
جاسوس،
فرستادهشده از طرف کسی،
آنکه قبل از کاروان یا گروهی برای یافتن جا میرود تا کاروان در آنجا منزل کند،
(اسم) پیغام آور رسول، جاسوس، آنکه او را برای پیدا کردن آب و علف فرستند، جوینده و خواهنده، (اسم) دست آس.