معنی رتبه در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
رتبه. [رُ ب َ / ب ِ] (از ع، اِ) رتبت. رتبه. پایه. (منتهی الارب). پایه. مرتبه. (صراح اللغه). قدر و منزلت و جاه. (از شعوری ج 2 ورق 26). درجه و طبقه و مرتبه و پایه و جاه و شأن و منزلت و منصب و مقام. (ناظم الاطباء). پایگاه. رتبت: این فصل از تاریخ مسبوق است بر آنچه گذشت در ذکر، لیکن در رتبه سابق است. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 89).
در رتبه مساوات بود عالم را
در دایره هیچ نقطه را بیشی نیست.
اوحدی.
گربه گفتار توان رتبه ٔ کردار گرفت
صائب از خوش سخنان خامه ٔ من در پیش است.
صائب.
در اواخر زمان شاه سلطان حسین میر محمدباقر نام فاضلی باآنکه در فضیلت از آقا جمال همعصر خود کمتر بود به رتبه ٔملاباشیگری سرافراز.... (تذکرهالملوک چ دبیرسیاقی ص 2). اما ولات در مرتبه ٔ منصب و اعتبار زیاده از بیگلیربیگیان میباشند و رتبه ٔ بیگلیربیگیان زیاده بر خوانین. (تذکرهالملوک ص 4). و امراء هر یک به ترتیب موافق رتبه ٔ منصب خود در کشیکخانه بدستور مجلس بهشت آیین درپهلوی یکدیگر می نشینند. (تذکرهالملوک ص 7).
- رتبه ٔ علیا، مقام و مرتبه ٔ بلند و جاه و جلال. (ناظم الاطباء).
- عیسی رتبگان، پیروان حضرت عیسی. (ناظم الاطباء).
|| لیاقت و بزرگواری و عظمت و وقار. (ناظم الاطباء). || اشل. پایه. در عرف قوانین استخدامی عبارتست از اینکه حداقل و حداکثر حقوق و دستمزدی را که کارمندان ادارات و دستگاههای مختلف دولتی در تمام مدت خدمت می گیرند به چند قسمت یاگروه (در ایران به 9 یا 10 یا 11 قسمت) می کنند و هریک را رتبه گویند. ارتقاء از رتبه ای به رتبه ای دیگراز روی سابقه ٔ خدمت و ارزش تحصیلی است و نیز رتبه بیشتر شرط ارتقاء به شغل و مقام برتر میباشد. در دستگاههای دولتی رتبه های معمول به شرح زیر بوده است: 1- رتبه های اداری از 1 تا 9 (که هر کدام سه مرحله حداقل و حدوسط و حداکثر دارد) مخصوص اعضای اداری دستگاههای دولتی. 2- رتبه های قضایی از 1 تا 11 مخصوص قاضیان دادگستری. 3- رتبه های پزشکی (پزشک یکمی و پزشک دومی) هر یک از 1 تا 9 مخصوص پزشکان سازمانهای بهداشتی و درمانی دولتی. 4- رتبه های پزشکیاری (یا بهیاری) از 1 تا 9 مخصوص پزشکیاران یا معین پزشکان سازمانهای بهداشتی و درمانی دولتی. 5- رتبه های استادی از 1 تا 10 مخصوص استادان دانشگاهها و مدارس عالی. 6- رتبه های دانشیاری از 1 تا 10 ویژه ٔ دانشیاران دانشگاه یا مدارس عالی. 7- رتبه های دبیری از 1 تا 10 مخصوص دبیران و معلمان فرهنگ که بیشتر بکار تدریس در مدارس متوسطه مشغول میباشند. 8- رتبه های آموزگاری ویژه ٔ آموزگاران فرهنگ که در مدارس ابتدائی خدمت می کنند و بیشتر دیپلمه میباشند. 9- رتبه های کمک آموزگاری ویژه ٔ معلمان فرهنگ که در مدارس ابتدایی تدریس می کنند ولی دیپلم متوسطه ندارند.
- بی رتبگی، نداشتن پایه و مرتبه.
- بی رتبه، بی پایه. بدون درجه و مرتبه.
- عالی رتبه، بلندپایه. والامقام. که پایه ٔ بلند و عالی دارد. که مقام شامخ و بلندی دارد: مأمور عالی رتبه ٔ وزارت دارایی...
- هم رتبه، همپایه. همشأن. هم مقام. که از حیث پایه و رتبه برابر باشند.
|| نردبان پایه. (دهار).
درجه، منزلت، مقام، درجه ای از درجات اداری، فرهنگی، قضایی یا نظامی که حقوق ماهیانه خاص به حساب آن تعلق می گیرد. اشل، پایه، جمع رتب. [خوانش: (رُ بَ یا بِ) [ع. رتبه] (اِ.)]
پایه، مقام، درجه، منزلت،
درجه، مرتبه
تراز، رده، دهناد، رسته
اشل، پایگاه، پایه، جاه، درجه، مرتبه، مقام، منزلت
پایه، مقام، درجه