معنی رتم در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
رتم. [رَ] (ع مص) شکستن و ریزه و باریک گردانیدن چیزی را، یا خاص است به شکستن بینی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). شکستن. (دهار) (از تاج المصادربیهقی). شکستن یا خرد کردن. (از اقرب الموارد). || پرورش یافتن در قومی. || بیهوش گردیدن از خوردن رتم. || چریدن نبات رتم را. || مارتم بکلمه؛ نگفت حرفی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
رتم. [رَ] (ع اِ) گرهی باشد که در جاهلیت مسافر وقت سفر دو شاخ درخت را بهم می بست وهرگاه از سفر بازمی آمد اگر آن هر دو شاخ به حال می یافت می گفت که از اهل او خیانت واقع نشده و اگر بحال نیافت می گفت به تحقیق که از اهل او خیانت واقع شده. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). || (ص) رجل رتم، مرد شکسته بینی، وصف بر مصدر. (منتهی الارب). مرتوم بر وصف به مصدر. (از اقرب الموارد).
رتم. [رَ ت َ] (ع اِ) گیاهی باریک و ثمر آن مانند لوبیا و دانه اش مانند عدس است. (ناظم الاطباء). نوعی درخت است، شکوفه ٔ آن چون خیری و دانه اش همچون عدس. (از اقرب الموارد). گیاهی است کأنه من رقته شبیه بالرتیم، شکوفه ٔ آن مانند خیری است و ثمر آن مانند عدس، دو درم از ثمر آن مقیی ٔ است قوی و آشامیدن عصاره ٔ آن بر ناشتا برای اخراج انواع کرم شکم و جنین مرده و ادرار و بول بقوت و عرق النسا نافع و همچنین احتقان بر نقوع آن با آب دریا و فروبردن بیست ویک دانه ٔ آن بر ناشتا انواع دمامیل را نافع. (منتهی الارب) (آنندراج). درختی است در بادیه. (مهذب الاسماء) (از نزههالقلوب). بلغت عربی نباتیست سفید و سیاه، و سیاه او را شاخه های زیاد بر زرعی و بی برگ و صلب و مانند ریسمان بر چوبها توان بست و گلش زرد و ثمره اش مثل لوبیا و دانه ٔ او مثل عدس، و قسم سفید او را ثمره و گل و شاخ مانند قسم سیاه و رنگ شاخه های اوسفید است. (از تحفه ٔ حکیم مؤمن). و رجوع به تذکره ٔداود ضریر انطاکی ص 171 و مخزن الادویه و مفردات ابن بیطار شود. طاووسی اسپانیولی. (فرهنگ فارسی معین). || مأخوذ از تازی بمعنی رشته:
موش در منقار زاغ و چغز هم
در هوا آویخته پا در رتم.
مولوی.
|| (ع ص، اِ) توشه دان پر. || راه روشن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || کلام پوشیده و خفی که به فهم نیاید، و از آن است حدیث: فی کل شی ٔ صدقه حتی فی بیانک عن الرتم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء).سخن پوشیده. (از اقرب الموارد). || نیک شرم و حیا. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). شرم و حیای تام. (از اقرب الموارد). || عیبی است در یاقوت و آن شوخی باشد مانند گل. (از نخب الذخائر سنجاری ص 7).
رتم. [رُ] (ع اِ) رشته هایی که برای یادآوری چیزی بر انگشت بندند. (از شعوری ج 2 ورق 10). ج ِ رَتْمه. (منتهی الارب). رجوع به رَتْمه شود. ج ِ رَتْمه، در معنی رشته که بر انگشت بندند جهت یاد دادن چیزی که گفته باشند. (آنندراج). رشته که به جهت یادداشت به انگشت بندند، و آن را بفارسی یادآور گویند. (غیاث اللغات).
شکستن،
کوبیدن،
ریزریز کردن یا باریک کردن چیزی،
گیاهی قیآور و باریک با دانههایی شبیه عدس،
رشته ای که برای یادآوری بر انگشت بندند
شکستن و خرد کردن
کوبیدن، شکستن