معنی رخا در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
رخا. [رَ] (ع اِمص) نرمی و سستی و ضعف. (ناظم الاطباء). سستی و نرمی. (منتهی الارب) (آنندراج). آسانی. (برهان). نرمی و سستی و فراخی عیش. (ازمنتخب و صراح اللغه) (از غیاث اللغات):
خودرو چو خس مباش به هر سرد و گرم دهر
آزاده سرو باش به هر شدت و رخا.
مسعودسعد.
و آن گزلی خان کهن کافری ظالمی است که... احوال وقایع شدت و رخای روزگار بر وی گذشته. (المضاف الی بدایع الازمان ص 38). || (ص) فراخ.واسع. (دهار).
رخا. [رَ] (ع مص) سست و نرم گردیدن. (ناظم الاطباء). سست شدن. (دهار). و رجوع به رخاء شود.
وسعت عیش، فراخی روزی، فراوانی رزق،
باد ملایم که چیزی را تکان ندهد، نسیم،
سستی، نرمی
سستی و نرمی
سست و نرم گردیدن