معنی رساتیق در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

رساتیق. [رَ] (ع اِ) ج ِ رُسْتاق. (ناظم الاطباء) (دهار) (منتهی الارب). ج ِ رُسْتاق، معرب و به معنی روستا. (از آنندراج). دیه ها: مرد به شهر آمد و طواف می کرد و در رزادیق و رساتیق می گشت. (سندبادنامه ص 304).این بی اصل معری از لباس فضل پسر حمالی بود از رساتیق خوارزم. (تاریخ جهانگشای جوینی). رساتیق قم بیست ویکند. (ترجمه ٔ تاریخ قم ص 58). جریبی از درخت در همه ٔ رساتیق قم سی وهفت درهم. (ترجمه ٔ تاریخ قم ص 112). رجوع به رستاق و روستا و رسداق و رسادیق و رزداق شود.

فرهنگ عمید

رستاق

فرهنگ فارسی هوشیار

(تک: رستاق) از ریشه ی پارسی روستاها (اسم) جمع رستاق روستاها.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر