معنی رسخ در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
رسخ. [رَ] (ع اِمص) تناسخ، یعنی انتقال روح از بدن انسان به نباتات یا اشجار. (ناظم الاطباء). در نزد حکما عبارتست از انتقال نفس ناطقه از بدن انسان به اجسام نباتی. (از کشاف اصطلاحات الفنون) (از محیط المحیط). اصطلاح تناسخ. (دمشقی).انتقال نفوس را از بدن انسانی به جمادات رسخ میگویند. (از فرهنگ لغات و اصطلاحات فلسفی تألیف سجادی). تعلق گرفتن روح انسانی پس از مفارقت از بدن به جسم جمادی. تراسخ. مقابل نسخ و مسخ و فسخ. (یادداشت مؤلف). و رجوع به نسخ و مسخ و فسخ و تناسخ و تراسخ شود.
رسخ. [رَ س َ] (ع اِمص) پلیدی: تا وسخ و رسخ اوزار به عرق مقاسات و مکابدت بشویند. (جهانگشای جوینی).
(رَ) [ع.] (اِمص.) تعلق گرفتن روح انسانی پس از مفارقت بدن به جسمی جمادی.
انتقال روح از جسم انسان به جسم گیاه یا جماد، تناسخ،
انتقال روح
انتقال روح از جسم انسان به جسم گیاه یا جماد
رَسخ، تعلق گرفتن روح انسانی بعد از مرگ، به جماد یا نبات