معنی رعایت در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

رعایت. [رِ ی َ] (ع اِمص) رعایه. نگاهداشت. نگاهداری. نگاه داشتن حق کسی را. (فرهنگ فارسی معین). نگاهداشت حق. حفظ. نگاهداری. نگهداری. نگهداشت. (ازیادداشت مؤلف): حقوق هواخواهی و اخلاص دولت به رعایت رسانیده شد. (کلیله و دمنه).
- به رعایت خدمات وی، به پاس خدمات او. (یادداشت مؤلف).
- رعایت حق، حفظ آن. ملاحظه ٔ آن. (یادداشت مؤلف).
- رعایت حکم الهی نکردن، پاس فرمان خدای نداشتن. (یادداشت مؤلف).
- رعایت قانون، حفظ آن. (یادداشت مؤلف).
|| پاس داشتن. (یادداشت مؤلف). پاس داشتن (رعیت و غیره را). (فرهنگ فارسی معین). پاس. ملاحظه. (فرهنگ فارسی معین) (یادداشت مؤلف). مراعات. (یادداشت مؤلف): اگر رعایت و نواخت و نیکوداشت خویش را از ما دور کند حال ما بر چه جمله گردد؟ (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 125). رعایا از وی در ظل عنایت و رعایت باشند. (سندبادنامه ص 6).
هیچکس را غم ولایت نیست
کار اسلام را رعایت نیست.
مسعودسعد.
خلایق اقالیم عالم را در کنف رعایت و حمایت او آورده. (کلیله و دمنه). اطراف و حواشی آن به نصرت دین حق و رعایت مناظم خلق مؤکد گشت. (کلیله و دمنه). گفت حسن رای و صدق رعایت پادشاه مرا از مال مستغنی کرده است. (کلیله و دمنه).
ناصر سبکتکین همگنان را در کنف رعایت خویش گرفت و به مصالح و مناجح همه قیام نمود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 16).در ذمت عنایت و رعایت حاجب آلتونتاش گریخت. (ترجمه ٔتاریخ یمینی ص 342). به تدبیر ملک و رعایت رعیت مشغول شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 286). به تقدیم لطف به رعایت مهمات حاج و اقبال بر ابواب عدل و توفر بر تیمارداشت رعیت نام نیک اندوخت. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 288). او چون ابر به رعایت همه و به کفایت جمله فرارسیدی. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 363).
شاه که ترتیب ولایت کند
حکم رعیت به رعایت کند.
نظامی.
دررعایت امور مملکت سستی کردی.
(گلستان).
جفای تو بر دل بغایت خوش است
ز شه بر رعیت رعایت خوش است.
میرشاهی.
- امثال:
یک رعایت قاضی به از هزار گواه. (از مجموعه ٔ امثال چ هند).
|| پاسبانی کردن. (فرهنگ فارسی معین) (یادداشت مؤلف). || تکریم. احترام. (فرهنگ فارسی معین). || سیاست و تدبیر. (یادداشت مؤلف). || بخشایش. (یادداشت مؤلف). || نوازش. مهربانی. (فرهنگ فارسی معین). مهربانی. (یادداشت مؤلف). || دستگیری. احسان. || صیانت احوال و اعمال و اوقات. (از فرهنگ فارسی معین). این اصطلاح عرفانی است و مراعات و محافظت کردن است و عبارت از صیانت احوال و اعمال و اوقات باشد و گفته شده است: «الرعایه صون بالعنایه» زیرا اگر صیانت خالی از عنایت باشد صیانت کامله حاصل نشود وبالاخره اولین درجه ٔ رعایت. رعایت اعمال. دوم: رعایت احوال و سوم: رعایت اوقات است. (از فرهنگ علوم عقلی تألیف دکتر سجادی).

فرهنگ معین

(مص م.) نگاه داشتن حق و حرمت کسی، (اِمص.) نگه - داری، پاسبانی، ملاحظه، احترام، چرانیدن گوسفندان و حیوانات گیاه خوار. [خوانش: (رِ یَ) [ع. رعایه]]

فرهنگ عمید

امری را مهم دانستن و انجام دادن آن: رعایت نظافت،
(تصوف) مراقبت کردن از اعمال، احوال و اوقات،
[قدیمی] نگه‌داری و پاسبانی از کسی یا چیزی، به امور کشور رسیدگی کردن،

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

پیش روگیری، نگهداشتن

مترادف و متضاد زبان فارسی

احترام، ادب، اعتنا، بزرگداشت، پاس، تکریم، توجه، حرمت، مراعات، مراقبت، ملاحظه، نگرش، وقع، چرانیدن

فرهنگ فارسی هوشیار

نگاهداری، نگاهداشتن حق کسیرا، هوا خواهی و اخلاص

فرهنگ فارسی آزاد

رِعایَت، (رَعی- یَرعی) حفظ کردن- مواظبت کردن- مراعات کردن- نگهداری کردن- سرپرستی کردن

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر