معنی رقت در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

رقت. [رِق ْ ق َ] (ع اِمص) نرمی و ملایمی. (غیاث اللغات). نرمی و تنکی و نازکی و باریکی و دقت. (ناظم الاطباء). تنکی. نرم و تنک گردیدن. گشادگی. نرمی. دقت. نازکی. نقیض خثور. مقابل غلظت. مقابل سطبری. (یادداشت مؤلف).
- رقت قلب، نرم دلی و اشفاق. (ناظم الاطباء). نازک دلی. نازکی دل. (یادداشت مؤلف).
|| مجازاً به معنی گریه مستعمل است. (از غیاث اللغات). غمخواری. گریه و زاری. (ناظم الاطباء). همدردی. دلسوزی. (فرهنگ رازی).عبارت است از آنکه نفس از مشاهده ٔ تألم ابنای جنس متأثر شود و در پی آن اضطرابی در افعال او حادث گردد. (از نفائس الفنون حکمت مدنی):
بیش احتمال سنگ جفا خوردنم نماند
کز رقت اندرون ضعیفم چو جام شد.
سعدی.
ملک را بر حال ضعیف و طبع لطیف او رقت زیادت گشت. (گلستان). مرا رقتی پیدا شد بسیار گریستم. (انیس الطالبین ص 219). || لطافت. (ناظم الاطباء). اگر کسی از اوج آن فصاحت و رقت آن عبارت و جزالت آن لفظ در حضیض این ترجمه و رکاکت این کلمه خواهد نگریست جز فضیحت حاصلی نباشد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 11). حاضران آن مجلس از رقت آن کلمه و وحشت این حال آب در چشم آوردند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 89). || الفت و محبت. (غیاث اللغات). شفقت و ملایمت و نیکویی و محبت. (ناظم الاطباء). مهربانی. رحمت. رأفت. (یادداشت مؤلف):
علم و حکمت زاید از لقمه ٔ حلال
عشق و رقت زاید از لقمه ٔ حلال.
مولوی.
|| حیا و شرمساری. (ناظم الاطباء). شرم داشتن. (یادداشت مؤلف).

فرهنگ معین

نازکی، نرمی و لطافت، مهربانی، آبکی بودن. [خوانش: (رِ قَّ) [ع. رقه] (اِمص.)]

فرهنگ عمید

نرمی و نازکی،
رحمت، مهربانی،
شرم،
رقیق بودن،

حل جدول

نرمی و نازکی

ترحم و دلسوزی

مترادف و متضاد زبان فارسی

تاثر، تالم، دلسوزی، لطافت، نازکی، نرمی، کم‌رنگی

فرهنگ فارسی هوشیار

نرمی، ملایمی، نازکی و باریکی، تنگ گردیدن

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر