معنی رقعه در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
تکه، قطعه، پینه که به جامه دوزند، وصله، قطعه کاغذی که روی آن نویسند، نامه، مکتوب، جمع رقاع و رُقع. [خوانش: (رُ عِ یا عَ) [ع. رقعه] (اِ.)]
نامۀ کوچک، نوشتۀ کوتاه،
وصلهای که به لباس میدوزند،
صفحۀ شطرنج یا نرد،
قطعهای از چیزی که بر آن مینوشتند، مانند پوست، کاغذ، یا پارچه،
وصله
پینه، وصله، عریضه، مراسله، مکتوب، منشور، نامه، نوشته
نوشته، نامه
رُقعَه، نوشته مختصر- مکتوب- نامه- قطعه (زمین)، اصل و جوهر