معنی رماد در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

رماد. [رَ] (ع اِ) خاکستر. (منتهی الارب) (دهار). آنچه از مواد محترقه پس از احتراق باقی می ماند. (اقرب الموارد): مثل الذین کفروا بربهم اعمالهم کرماد اشتدت به الریح. (قرآن 18/14).
فراز گشت نشیب و نشیب گشت فراز
رمال گشت رماد و رماد گشت رمال.
قطران تبریزی.
در ترجمه ٔ صیدنه آمده: خاکستر را به رومی اطریقون و به سریانی فطما و به هندی راک و سواه گویند. صااونی گوید انواع آن سرد و خشک است و انواع قروح را پاک سازد و او به حسب مواد مختلف بود. خاکستر مازریون و چوب انجیر جراحات را عفن گرداند. خاکستر سرطان نهری ریش را نافع بود و گزیدگی سگ دیوانه رانافع بود و خاکستر خطاف علت ذبحه و خناق را دفع کندو چون با عسل غرغره کنند سقوط لهاه را نافع بود و اکتحال به آن قوه ٔ باصره را تقویت کند و خاکستر ابن عرس که به فارسی او را راسو گویند اورام را بنشاند و نقرس را مفید بود. خاکستر سنگخوار که عرب او را قطا گوید جرب و خارش اندام را نافع بود. خاکستر خرگوش چون با پیه خرس مرهم کنند و بر داءالثعلب مالند سود دهد. خاکستر سر موش چون بر شقاق مقعد نهند زایل کند و ورم کام را که کهنه شده باشد و صلب گشته تحلیل کند. خاکستر عقارب سنگ گرده و مثانه بریزاند - انتهی. و درمخزن الادویه آمده: رماد را به فارسی خاکستر و به هندی راکهه نامند.

فرهنگ معین

(رَ) [ع.] (اِ.) خاکستر. ج. اَرمِدَه.

فرهنگ عمید

آنچه پس از سوختن چیزی باقی می‌ماند، خاکستر،

حل جدول

خاکستر

فرهنگ فارسی هوشیار

خاکستر

فرهنگ فارسی آزاد

رَماد، خاکستر- خاک

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر