معنی رهایش در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

رهایش. [رَ ی ِ] (اِمص) اسم مصدر از رستن و یا رهیدن (ماده ٔ مضارع ره). (از یادداشت مؤلف). رهادن. (ناظم الاطباء). || نجات. خلاص. آزادی. خلاصی. (ناظم الاطباء):
چو ماهی به سینه درون جان تو
چنان می زبهر رهایش طپد.
ناصرخسرو.
برآسمان ز کسوف سیه رهایش نیست
مر آفتاب درخشان و ماه تابان را.
ناصرخسرو.
اندرین زندان سنگین چون بماندم بی زوار
از که جویم جز که ازفضلت رهایش را سبب.
ناصرخسرو.
- رهایش بخشیدن، رهایی بخشیدن. نجات دادن. (یادداشت مؤلف): تنفیس، رهایش بخشیدن از غم. (منتهی الارب)
- رهایش جستن، رهایی جستن. خلاص طلبیدن. (یادداشت مؤلف). مؤائله. وئال. وأل. وؤول. وئیل. (منتهی الارب).
- رهایش یافتن،رهایی یافتن. (یادداشت مؤلف): چون از آن سختی رهایش یافتم... (مقامات حمیدی).

فرهنگ معین

(رَ یِ) (اِمص.) نجات، خلاص.

فرهنگ عمید

رهایی، آزادی، نجات،

مترادف و متضاد زبان فارسی

آزادی، خلاصی، رهایی، نجات،
(متضاد) اسیری

فرهنگ فارسی هوشیار

(اسم) خلاص نجات (از قید و بند) .

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر