معنی روات در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

روات. [رُ] (ع اِ) ج ِ رات است که بلغت یمنی کاه را گویند. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). رجوع به رات شود.

روات. [رُ] (ع ص، اِ) رواه. ج ِ راوی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه). رجوع به رواه و راوی شود: چنین شنیدم از ثقات روات. (سندبادنامه ص 129).

روات. [] (اِخ) رجوع به رواب شود.

فرهنگ معین

(رُ) [ع. رواه] (اِ.) جِ راوی، روایت کننده ها.

فرهنگ عمید

راوی

گویش مازندرانی

کاروان سرا

پاره، سوراخ سوراخ شده

فرهنگ فارسی هوشیار

جمع راوی

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر