معنی روزانه در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
روزانه. [ن َ / ن ِ] (ص نسبی، ق مرکب) آنچه هرروز بکسی داده شود. (آنندراج). یومی. (ناظم الاطباء). آنچه بیک روز از طعام یا مزد یا پول برای کسی مقررکرده اند. (از فرهنگ نظام). || هرروزی. (ناظم الاطباء). یومیه. (یادداشت مؤلف). هر روز. گویند: فلان روزانه یک نوع اذیت بمن میکند. (از فرهنگ نظام). || هر روزی یک بار. (یادداشت مؤلف).
(نِ) (ص مر.) مربوط به روز، وابسته به روز.
[مقابلِ شبانه] مربوط به روز،
به اندازۀ یک روز: مصرف روزانه،
(قید) در هر روز: روزانه چند لیوان آب میخورید؟،
(اسم) [قدیمی] روز،
یومیه
روزمره، هرروز، یومیه
مربوط به روز، هر روزه، روز به روز