معنی رکین در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

رکین. [رَ] (ع ص) کوه بلنداطراف بزرگ جوانب. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || مرد استواررای و آهسته و آرمیده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مرد آهسته و آرمیده. (آنندراج) (غیاث اللغات). خردمند. (مهذب الاسماء). مرد آهسته. (دهار). موقر. باوقار. (فرهنگ فارسی معین). مرد استوار همانند کوه. (از اقرب الموارد). مجازاً رزین. ساکن. وقور. (یادداشت مؤلف). || عالی الارکان. شدیدالارکان. استوار: رکن رکین. (یادداشت مؤلف).محکم و استوار. (آنندراج) (غیاث اللغات). رکن رکین،ستون استوار و محکم و ثابت و برقرار. (ناظم الاطباء). || ثابت. برقرار. (فرهنگ فارسی معین).

رکین. [رُ ک َ] (ع اِ) کلاکموش. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || موش. (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).

رکین. [رُ] (اِخ) دهی از دهستان درجزین بخش رزن شهرستان همدان. سکنه ٔ آن 343 تن است. آب آن از قنات. محصول عمده ٔ آنجا غلات و حبوب وانگور و صیفی. صنایع دستی زنان آنجا قالیبافی. راه آن اتومبیلرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).

رکین. [رُ] (اِخ) دهی از دهستان وفس عاشقلو بخش رزن شهرستان همدان.سکنه ٔ آن 286 تن است. آب آن از قنات. محصول عمده ٔ آنجا غلات و لبنیات و انگور و صیفی. صنایع دستی زنان آنجا قالیبافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).

فرهنگ معین

استوار، محکم، پابرجا، باوقار. [خوانش: (رَ) [ع.] (ص.)]

فرهنگ عمید

محکم و استوار، پابرجا، ثابت و برقرار، باوقار،

فرهنگ فارسی هوشیار

پابرجا، استوار

فرهنگ فارسی آزاد

رَکین، محکم- متین- باوقار- ثابت

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر