معنی ریاش در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

ریاش. [رَ] (ع ص) ناقه ریاش، ماده شتر که موی بسیار در گوش و روی داشته باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || سست. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).

ریاش. [رَ] (ع اِ) جامه و لباس پاکیزه. (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). جامه ٔ نیکو. (دهار) (ترجمان القرآن جرجانی). || حالت زیبا و نیکو. || مال. || معاش. || ارزانی. (از ناظم الاطباء). || ج ِ ریش. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). پر مرغ. (از دهار). ج ِ ریش به معنی پرمرغ. (آنندراج). رجوع به ریش شود.

ریاش. [رَی ْ یا] (ع ص) کسی که پر بر تیر گذارد. (ناظم الاطباء). آنکه پر را بر تیر نهد. (مهذب الاسماء).

فرهنگ عمید

مال و معاش،

فرهنگ فارسی هوشیار

(تک: ریش) پرهای مرغ ‎ جامه ی پاکیزه، فراخی سال

فرهنگ فارسی آزاد

رِیاش، بال و پر مرغ و پرندگان (مفرد: رِیش)

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر