معنی ریچار در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

ریچار. (اِ) ریچال. (فرهنگ جهانگیری). طعامی است که از جغرات پزند به هر رنگ که خواهند. (شرفنامه ٔ منیری). مربا. (ناظم الاطباء) (ازبرهان). مربا. بوارد. (یادداشت مؤلف):
یکی غرم بریان و نان از برش
نمکدان و ریچار گرد اندرش.
فردوسی.
بواسطه ٔ جریان بر آتش دوشابی شیرین بدست آوردند... و از سرکه ٔ ترش ریچارها پرداختند. (راحهالصدور راوندی).
ز ریچارها آنچه باشد عزیز
ترنج و به و نار و نارنج نیز.
نظامی.
مصوص سرایی و ریچار نغز
ز بادام و پسته برآورده مغز.
نظامی.
و سردخانه ها از شیرینی های گوناگون و... و ریچارهای لطیف. (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 64).
به یمینت چه بود کشکنه و بورانی
به یسارت چه بود نان و پنیر و ریچار.
بسحاق اطعمه.
|| مربایی که از دوشاب پزند. (از برهان) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). || ترشی که افکنند چون هفته بیجار، زالک، خیار ترش، ترشی انبه و چتلانقوس. و معرب آن ریصار است و تازیان جمع آن را رواصیر آرند. (یادداشت مؤلف). آچار. (از غیاث اللغات) (از انجمن آرا). || هر چیز که از شیر گوسپند پزند برهر نحو که باشد. (از برهان) (ناظم الاطباء). پنیری باشد نرم مانند کشت که شیرتازه در آن ریزند و سیاهدانه و دیگر ادویه ٔگرم در آن کنند و نان خورش سازند و در فارس متعارف است. (از آنندراج) (از انجمن آرا):
شود بغداد طبع من خراب از بوی داروها
چو پیر کازرونی شیر در ریچار می ریزد.
بسحاق اطعمه (از آنندراج).
|| هر سخن درهم و برهمی که کلمات آن به هم مربوط نباشد. (ناظم الاطباء). در شیرازهرکس سخنان درهم و برهم می گوید که با یکدیگر همجنس نباشد، گویند ریچار می گوید و آن را ریچاله نیز می گویند. (آنندراج) (از انجمن آرا). هرسخن درهم و برهم. کلام نامربوط. لیچار. ریچال. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به ریچال شود.

فرهنگ معین

مربا، هر خوراکی که از چند چیز سازند. [خوانش: (اِ.)]

فرهنگ عمید

[عامیانه] = لیچار
مربا
ترشی: یکی مرغ بریان و نان از برش / نمکدان و ریچار گرد اندرش (فردوسی: ۲/۲۹)،
* ریچار بافتن: (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز] سخنان مهمل و نامربوط گفتن، ریچال گفتن،

فرهنگ فارسی هوشیار

سخنان بیهوده و در هم و نامربوط

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر