معنی زدو در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

زدو. [زَدْوْ] (ع مص) گوز باختن و انداختن آن در مغاک. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). والفعل من نصر. یقال زدا الصبی الجوز و زدا به، اذا لعب و رمی به فی المزاده. || فی المثل ابعد المدی و ازده، وقت تحریض بر چیزی گویند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || دست دراز کردن به جانب چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و این لغتی است در سدو، چنانکه گویند: تسدو الابل فی سیرها بایدیها. (از اقرب الموارد). رجوع به سدو شود.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر