معنی زراعت در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
زراعت. [زِ ع َ] (ع اِمص) زراعه. کشتکاری و کشت و کشاورزی و فلاحت. (ناظم الاطباء). برزگری. اکاری. مؤاکره. زرع. کشت. کشتکاری. حرث. کشاورزی. فلاحت. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). کشاورزی و کشت و زرع. (فرهنگ فارسی معین). || (اِ) کشتزار. (ناظم الاطباء). کشتزار. مزرعه.در تداول، زَراعَت تلفظ شود. (فرهنگ فارسی معین).
(زِ عَ) [ع. زراعه] (اِمص.) کشاورزی.
حرفۀ زارع، کشتکاری، کشاورزی، کشتوزرع،
برز، کشت
کشاورزی
کشت
برز
کشاورزی
کشاورزی
حراثت، حرث، زرع، فلاحت، کاشت، کشاورزی، کشت، زراعت، مزرعه
(اسم) کشاورزی کشت و زرع، (اسم) کشتزار مزرعه.