معنی زنهار داشتن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

زنهار داشتن. [زِ ت َ] (مص مرکب) امانت داشتن:
چنین گفت مر سام را شهریار
که از من تو این را به زنهار دار.
فردوسی.
برفت و بماند این سخن یادگار
تو این یادگارش به زنهار دار.
فردوسی.
به گستهم گفتش که زنهار دار
ندیدم چو بیژن بدین روزگار.
فردوسی.
به زنهار گیتی مده دل نه رازت
که گیتی نه راز و نه زنهار دارد.
ناصرخسرو.
رجوع به زنهار و زینهار و ترکیبهای این دو کلمه شود.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر