معنی زنگنه در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

زنگنه. [زَ گ َ ن ِ] (اِخ) دهی از دهستان ماهیدشت بالا است که در بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع است و 155 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).

زنگنه. [زَ گ َ ن ِ] (اِخ) دهی از دهستان کمازان شهرستان ملایر است که 1680 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).

زنگنه. [زَ گ َ ن ِ] (اِخ) دهی از دهستان کلیائی است که در بخش سنقر کلیائی شهرستان کرمانشاهان واقع است و 190 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).

زنگنه. [زَ گ َ ن ِ] (اِخ) دهی از دهستان شش ده قره بلاغ است که در بخش مرکزی شهرستان فسا واقع است و 358 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).

زنگنه. [زَ گ َ ن ِ] (اِخ) دهی از دهستان شاپور است که در بخش مرکزی شهرستان کازرون واقع است و 295 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).

زنگنه. [زَ گ َ ن ِ] (اِخ) دهی از دهستان تراکمه است که در بخش کنگان شهرستان بوشهر واقع است و 230 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).... زنگنه ٔ دشتستان، ناحیه ٔمشرقی بوشهر است. در زمان دولت سلاطین صفویه طاب ثراهم طایفه ٔ زنگنه از ایلات کرمانشاهان بفارس آمده در این ناحیه توطن نمودند. درازی آن از بوالفریس تا آبادی نزدیک به سه فرسخ و پهنای آن از نیم فرسخ نگذرد. محصول آن گندم و جو دیمی است و هندوانه ٔ دیمی نیز دارند، و از کاوچاه هندوانه، خیار و خیارچنبر بعمل بیاورند و شکار این ناحیه آهو است و قصبه ٔ آن قریه ٔ سمل است نزدیک به صد و پنجاه خانه دارد هفت فرسنگ از بوشهر و سی و هشت فرسنگ از شیراز دور افتاده است و این ناحیه مشتمل است بر چهار قریه ٔ آباد. (از فارسنامه ٔ ناصری گفتار دوم ص 208).

زنگنه. [زَ گ َ ن ِ] (اِخ) نام طایفه ای. (ناظم الاطباء). طایفه ای از ایلات کردایران و همچنین تیره هایی از طوایف کیومرسی ایل چهارلنگ بختیاری ونوئی و جانکی. رجوع به جغرافیایی سیاسی کیهان ص 60، 76، 89 و مجمل التواریخ گلستانه شود.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر