معنی زهک در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
زهک. [زَ] (ع مص) کوفتن چیزی را. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ازناظم الاطباء). کوفتن چیزی را میان دو سنگ. (از اقرب الموارد). || بردن و پرانیدن باد خاک را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). سخت جستن باد باشد. (جهانگیری) (از برهان).
زهک. [زَ / زِ] (اِ) شیر زنان و شیر حیوانات نوزاییده باشد و آن را آغوز و فله نیز گویند و عربان لِباء خوانند. (برهان) (از انجمن آرا) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از جهانگیری) (از فرهنگ فارسی معین). از: «زه » + «ک »، پسوند نسبت. (حاشیه ٔ برهان چ معین). لباء. فله. ماک. آغوز. فرشه. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا):
کشک دارو زهک زرداب لبن جغرات ماست
چربه شیر و زبده مسکه دوغ کردی بارخر.
بسحاق اطعمه (از جهانگیری).
(زِ هَ) (اِمصغ.) شیر زنان یا جانوران دیگر نو زاییده، آغوز، فله.
آغوز، فله، نخستین شیر گاو یا گوسفند پس از زاییدن،
شیر آغوز
کوفتن، خاک برخیزاندن باد (اسم) شیر زنان یا جانوران نو زاییده آغوز فله.