معنی زیب النسا در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

زیب النسا. [بُن ْ ن ِ] (اِخ) (1048- 1113 هَ. ق.). دختر بزرگ محیی الدین اورنگ زیب. وی زنی ادیب و دانش دوست و هنرپرور بود. در شعر و انشاء قدرت تمام داشت و «زیب المنشآت » از تألیفات اوست. خطهای نستعلیق وشکسته را نیک می نوشت. کتب بسیاری به نام او تألیف کرده اند. وی گاه شعر می سرود و در بدیهه چیره دست بود.و چون اورنگ زیب به شعر توجه نداشت اکثر شعرای پایتخت ملازم بیگم بودند و نوازشها یافتند و قصائد و مثنوی در مدح او گفتند، از آن جمله محمدعلی ماهر نهصد بیت مثنوی در مدح او گفته و این بیت از آن مثنوی است:
بذات او صفات کردگار است
که خود پنهان و فیضش آشکار است.
و این بیت هم از زیب النساء است:
میدهد گفتار تو جان کشته ٔ زارترا
ظاهراً خاصیت عیسی است گفتار ترا.
گویند روزی بیگم این مصراع را نزد ناصرعلی سرهند فرستاد:
«از هم نمیشود ز حلاوت جدا لبم ».
ناصرعلی بطور مزاح بر آن نوشت:
«گوئی رسیده بر لب زیب النسا لبم ».
زیب النساء از این پاسخ برافروخت و در جواب ناصرعلی نوشت:
ناصرعلی به نام علی برده ای پناه
ورنه به ذوالفقار علی سر بریدمی.
رجوع به زنان سخنور صص 157- 188 و تذکره ٔ مخزن الغرائب صص 420- 423 و فرهنگ فارسی معین شود.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر