معنی زیر آمدن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
زیر آمدن. [م َ دَ] (مص مرکب) فرودآمدن. پایین آمدن. (ناظم الاطباء):
چو دیدش درآمدز گلرنگ زیر
هم از پشت شبرنگ شاه دلیر.
فردوسی.
قضا را همائی بیامد و بانگ میداشت و برابر تخت پاره ای دورتر به زیر آمد و به زمین نشست. (نوروزنامه). بحکم فرمان آنجا شدند و کوتوال به زیر آمده قلعه به ایشان سپرد. (تاریخ طبرستان). || مغلوب شدن. باختن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا):
هر آنکس که از مشت آید به زیر
چو نخجیر از چنگ درنده شیر.
فردوسی.
دل با غم تو گر بچخد زیر آید
زیرا چو تو دلبری بکف دیر آید.
؟ (از سندبادنامه ص 178).
- به زیر آمدن، فرودآمدن. پایین آمدن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به معنی اول زیر آمدن شود.
- || شکست خوردن. مغلوب شدن.
(مَ دَ) (مص ل.) مغلوب شدن، باختن.
فرود آمدن، پائین آمدن