ز پس در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

ز پس. [زِ پ َ] (ق مرکب) مخفف از پس و بمعنی آن. (ناظم الاطباء). پس از. بعد از.از بعد. از عقب. سپس. بدنبال. من بعد. ثم. مؤخر. آخر. پس. ز پی. در پی. از پشت. از پشت سر:
سپه رانی و ما ز پس برشویم
بگوییم و زآن در سخن بشنویم.
فردوسی.
ز پیشین سخن وآنکه گفتی ز پس
بگفتار دیدم تورا دسترس.
فردوسی.
این آتش و این باد و سیُم آب و ز پس خاک
هر چار موافق نه به یک جا و نه هامال.
خسروی (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 323).
سر و رویم شده چون نیل زبان گشته تمنده
ز بالا در، باران ز پس و پیش بیابان.
عسجدی.
برگ عیشی بگور خویش فرست
کس نیارد ز پس، تو پیش فرست.
سعدی (گلستان).
- ز پس انداختن (چیزی را)، عقب انداختن. بتأخیر افکندن. پشت سر انداختن. مورد عنایت فراوان قرارندادن. در راه آن عجله بکار نبردن. در اولین درجه ٔ اهمیت قرار ندادن:
جهان را ز پس انداز و ره خدمت او گیر
ترا راه نمودم ز حرامی و حلالی.
فرخی.
رجوع به از پس انداختن و از پس افکندن در ذیل «پس » در این لغت نامه شود.
- ز پس بازشدن، بعقب برگشتن. عقب نشینی کردن. بازگشتن:
شه طنجه تازنده از جای جنگ
ز پس بازشد تا در شهر تنگ.
اسدی (گرشاسب نامه).
رجوع به بازپس شدن در ذیل «پس » در این لغت نامه شود.

فرهنگ فارسی هوشیار

پس سپس از پس.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر