سابوس در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

سابوس. (اِ) اسبغول و بزرقطونا را گویند، و آن تخمی است معروف. (برهان) (آنندراج). اسبغول. (سروری) (رشیدی) (مؤید الفضلاء) (شعوری). سبیوش. (رشیدی). این دانه را در تداول مردم اسپرزه، و به عربی بقله ٔ مبارکه، به یونانی پسیلون و بترکی قارنی یارق نامند. این کلمه در کتب لغت بصور زیر: اسیبوش (دزی)، اسپیوش (جهانگیری) (برهان) (بهار عجم)، اسفیوس (اختیارات بدیعی) (تحفه ٔ حکیم مؤمن) (برهان) (انجمن آرا)، اسقپوش (اختیارات بدیعی) (تحفه ٔ حکیم مؤمن) (سروری) (برهان) (انجمن آرا) (دزی)، سابوس (رشیدی) (سروری) (برهان) (آنندراج)، ساپوس (مؤید الفضلا)، سایوس (برهان) (شعوری) (آنندراج)، سبیوش (رشیدی) (برهان) (آنندراج)، سیبوس (سروری) (برهان) (آنندراج)، اُسقیوس (دزی) آمده است. و نیز به صورت اسبیوس، اسپیوس ساپوش، سیبوس، بسوس دیده شده است. رجوع به اسبغول و اسپغول و اسپرزه و اسفیوس و اسفیوش در این لغت نامه شود.

سابوس. (اِخ) نام ناحیه ای از هند که بدست اسکندر تسخیر شد. رجوع به ایران باستان ج 2ص 1843 و 1844 و 1851 و ساباس در این لغت نامه شود.

فرهنگ عمید

اسفرزه

فرهنگ فارسی هوشیار

(اسم) اسبغول اسفرزه.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر