معنی سارو در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
سارو. (اِ) با واو مجهول نام پرنده ای باشد سیاه رنگ، و در هندوستان بهم میرسد و مانند طوطی سخنگوی است. (الفاظ الادویه) (برهان) (آنندراج). و آن را شار و شارک نیز خوانند. (جهانگیری) (الفاظ الادویه) (شعوری). در این زمان آن را سینا گویند. (شعوری). به هندی سار را نامند. (فهرست مخزن الادویه). ساروک. (حاشیه ٔ برهان چ معین). رجوع به سار، سارج، سارچه، سارک، سارنگ، ساروک، ساری، شار، شارک و شارو شود.
سارو. (اِ) صاروج. (جهانگیری) (برهان). و آن آهک رسیده ٔ با چیزهاآمیخته است که بر آب انبار و حوض و امثال آن مالند. (برهان) (آنندراج). چار، ساروج. (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ لغت نامه). آهک و خاکستر در هم آمیخته نظیر سیمان امروز. ساخن. آهک ساروج:
از راستی چنانکه ره او را
گوئی زده است مسطره ٔ سارو.
فرخی (ازجهانگیری و شعوری).
رجوع به ساروج و صاروج شود.
سارو. (ترکی، پیشوند) مزید مقدم (پیشاوند) اسامی امکنه. ساروجه. ساروجلو. ساروخانی. ساروکلا. || مزید مقدم (پیشاوند) اسامی رجال: سارواصلان. سارو پیره. ساروتقی. ساروخان. ساروخواجه. ساروعلی. ساروقپلان. این استعمال در ایران بیشتر در دوره ٔ صفویه معمول بوده است. رجوع به ساری و صاری شود.
سارو. (اِخ) نام قدیم شهر همدان و معرب آن ساروق است. در مجمل التواریخ و القصص ترانه ٔ ذیل از همدان نامه ٔ عبدالرحمن بن عیسی کاتب همدانی نقل شده است: ساروجم کرد، بهمن کمربست، دارای دارا گرداهم آورد. رجوع به مجمل التواریخ و القصص ص 521 و 522 و ساروق و سارویه شود.
سارو. (اِخ) (قلعه ٔ...) در شهر جی [اصفهان] جای داشته است. رجوع به ساروق و سارویه شود.
سارو. (اِخ) دهی است از دهستان پنجهزار بخش بهشهر شهرستان ساری، واقع در 56 هزارگزی خاور بهشهر، و یک هزارگزی جنوب راه شوسه ٔ بهشهر به گرگان. دامنه، هوای آن معتدل و مرطوب و مالاریائی، آب آن از چشمه ٔ عباس آباد، و محصول آن برنج، غلات، مرکبات، صیفی، مختصری ابریشم و پنبه است، 445 تن سکنه دارد که به زراعت و گله داری مشغولند. از صنایع دستی زنان آن کتان بافی است. راه فرعی به شوسه دارد. گله داران آن در تابستان به ییلاقات چهاردانگه میروند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3). مدفن امامزاده عبداﷲ در آن واقع است. (ترجمه ٔ مازندران رابینو ص 94).
سارو. (اِخ) (نهر...) از عباس آباد فرومیریزد و شهر اشرف (بهشهر) را در مازندران مشروب میسازد. (ترجمه ٔ مازندران رابینو ص 93).
سارو. (اِخ) از توابع سمنان ودارای معدن زغال سنگ است. معدن در 20 هزارگزی شمال شرقی سمنان در سارو، نزدیک کوه پیغمبران واقع شده و در عمق 4 گزی رگه های زغال سنگ بعرض 40 تا50 صدم گز وجود دارد و رعایای محل برای رفع احتیاجات خود از آن بهره داری میکنند. (جغرافیای اقتصادی کیهان ص 234).
سارو. [رُ] (اِخ) البرت موریس. از رجال سیاسی فرانسه متولد بردو [1872- 1932 م.] است.
(اِ.) پرنده ای است سیاه رنگ کمی بزرگتر از سار که خال های سفید هم دارد.
نام قدیم ساری
گاوی که پیشانی آن سفید است – گاو نر پیشانی سفید
از توابع دهستان پنج هزاره ی بهشهر