معنی سازمندی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
سازمندی. [م َ] (حامص مرکب) سازمند بودن. ساختگی. آراستگی. بسامانی. || عدت. تجهیز. ساز و برگ داشتن:
بدین سازمندی جهانگیرشاه
برافروخت رایت ز ماهی به ماه.
نظامی.
فرهنگ عمید
سازمند بودن،
(اسم) [قدیمی] تجهیزات،
فرهنگ فارسی هوشیار
سازمند بودن ساختگی آراستگی، عدت تجهیز.
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.