معنی سال و مه در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

سال و مه. [ل ُ م َه ْ] (ترکیب عطفی، ق مرکب) همیشه:
گوش تو سال و مه سرود و سرود
نشنوی نوبه ٔ خروشان را.
رودکی.
شاد باش و دو چشم دشمن تو
سال و مه از گریستن چو وننگ.
فرخی (دیوان ص 211).
|| (اِ مرکب) مجازاً بمعنی عمر و روزگار:
کیل زیان سال ومهت بوده گیر
این مه و این سال بپیموده گیر.
نظامی.
سنجر غم دل چند خوری هیچ نمانده ست
تا چند به ماتم گذرد سال و مه تو.
سنجر کاشی (از آنندراج).
|| تاریخ. || حساب سال و ماه نگاه داشتن و آن را روزمه نیز گویند و تاریخ و توریخ مأخذش از این لفظ فارسی بوده و آن را روزمه نیز گفته اند. (آنندراج). رجوع به سال مه شود.

فرهنگ فارسی هوشیار

‎ سال تا سال همیشه همواره: گفتم زمانه خاضع او باد سال و ماه گفتا خدای ناصر او باد جاودان (فرخی)، عمر روزگار، تاریخ، حساب سال و ماه نگهداشتن.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر