معنی سانتر در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

سانتر. [ت ُ] (فرانسوی، اِ) نژاد انسان وحشی، زنده. اساس افسانه ها است مابین پلیون و اُسا در تسالی صورت بسیار قدیمی از موجود افسانه ای مرد نیمه تنه ایست که سوار بر اسب نیمه تنه شده او با یک حالت جنگجویانه و خشونت آمیز میرود تا عیش و خوشی پیریتوس پادشاه لاپیت را درهم ریزد. سانترها بوسیله لاپیت ها از بین رفته اند. رجوع به لاروس و ایران باستان ص 1913 شود.معرب این کلمه قنطورس است. رجوع به همین لغت شود.

سانتر. [ت ِ] (اِخ) ژان باتیست (1658 -1717م.) نقاش فرانسوی که در تاریخ و تصویر مهارت داشت. وی در مانیی متولد شد. او در قصر ورسای و انوالید هنرنمائی کرده است.

سانتر. [ت ِ] (اِخ) آنتوان ژوزف (1752- 1809م.) مرد انقلابی فرانسه است. در پاریس متولد شد. وی نهایت درستکار و معتدل و میانه رو بود. بسال 1792 و 1793فرمانده قوای ملی پاریس بوده است. او سردار و تقسیم کننده ٔ وانده بوده است.

فرهنگ معین

ارسال توپ برای بازیکن خودی. (فوتبال)، بازیکنی که معمولاً جلوتر از دیگران بازی می کند و در پرتاپ توپ و پرش ها شرکت می کند. (بسکتبال). [خوانش: [فر.] (اِمص.)]

فرهنگ عمید

در فوتبال، ارسال هوایی توپ از کناره‌ها به سمت دروازۀ حریف،
در بسکتبال، بازیکنی که اغلب پرتاب‌ها و پرش‌ها بر عهدۀ اوست و معمولاً جلوتر از دیگر بازیکنان خودی قرار می‌گیرد،

حل جدول

ضربه ای در فوتبال

فرهنگ فارسی هوشیار

نژاد انسان وحشی، زنده

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر