معنی سایه رست در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
سایه رست. [ی َ / ی ِ رُ] (ن مف مرکب) کنایه از ناز پرورده. (غیاث). کسی که در ناز و نعمت بگذراند و گرم و سرد روزگار ندیده باشد. (آنندراج):
اگر نوشته بکویش گذر کند شانی
اسیر قامت آن سروسایه رُست شود.
ملا شانی تکلو (از آنندراج).
|| مفت خوار و رایگان خوار. (مجموعه ٔ مترادفات ص 206). || نباتی که در زیر سایه ٔ اشجار روید. (آنندراج). || ناتجربه کار و کم عقل. (مجموعه ٔ مترادفات ص 351). || سایه نشین. (مجموعه ٔ مترادفات ص 206).
گیاهی که در زیر سایۀ درختان بروید و نمو کند، روییدۀ در سایه،
[مجاز] نازپرورده، به نازونعمت پرورشیافته،