معنی سایه نشین در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

سایه نشین. [ی َ / ی ِ ن ِ] (نف مرکب) کنایه از کسی که تعب و محنت روزگار ندیده و نچشیده باشد. (برهان) (آنندراج). || مستور. در پرده مانده. محجوب:
ای مدنی برقع مکی نقاب
سایه نشین چند بودآفتاب.
نظامی.
|| نازپرورده. خسته. کسی که از خستگی و کوفتگی در سایه آرمیده باشد:
خورشید روم پرور ماه حبش نگار
سایه نشین ساحت طوبی نشان اوست.
خاقانی.

فرهنگ عمید

کسی که در سایه بنشید،
[مجاز] شخص بی‌کاره و خوش‌گذران که به بی‌کاری و بطالت عادت کرده و تن به رنج و زحمت ندهد،

حل جدول

ناز پرورده، تنبل

فرهنگ فارسی هوشیار

(صفت) کسی که در سایه نشیند، کسی که تعب و و رنج روزگار ندیده و نچشیده باشد.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر