معنی سب در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
سب. [س ِب ب] (ع ص) مرد بسیاردشنام. (منتهی الارب). || (اِ) معجر. (منتهی الارب). ستر. (اقرب الموارد). || دستار. (غیاث) (منتهی الارب). عمامه. (مهذب الاسماء). || رسن. (منتهی الارب) (دهار) (مهذب الاسماء) || میخ. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء). || جامه ٔ کتان تنک. (منتهی الارب). جامه ٔ باریک. (مهذب الاسماء) (اقرب الموارد).
سب. [س َب ب] (ع مص) دشنام دادن. || (اِ) دشنام. (اقرب الموارد).
سب. [] (اِ) نظیر سیسن است و فرقی مابین سب و سیسن مشاهده نمیشود مگر با دقت فراوان و هر گاه در جای حفظ شود در صفا و رونق آن اضافه میشود و آن همیشه بدو مثقالی پیدا میشود. و از جمله ٔ آن حجر مکی است که سنگی است سبز رنگ و سخت. و از آنچه نمونه ٔ او در بلاد یمن بدست می آید و در هند سنبدان که وزن یک قطعه از آن به سه مثقال نیز میرسد و آن سنگی است نهایت سخت و جلا قبول نمیکند و این فرق است مابین سنبدان و سب. (الجماهر بیرونی صص 168- 169). و رجوع به سیسن شود.
(مص م.) دشنام دادن، (اِ.) دشنام، لعن و نفرین. [خوانش: (سَ بّ) [ع.]]
دشنام دادن، سخت دشنام دادن،
لعن، نفرین،
دشنام وناسزا، لعن و نفرین
لعن و نفرین
دشنام و ناسزا
دشنام، ناسزا، لعن و نفرین
بددهانی، دشنام، رده، فحش، لعن، ناسزا،
(متضاد) مدح، ستایش، دشنامدادن، فحش دادن، ناسزا گفتن،
(متضاد) ستودن، مرحباگفتن
بامداد، صبح، صبر
مرد بسیار دشنام، لعن ونفرین کردن
سَب، (سَبَ-یَسُبُّ) به سختی دشنام دادن- شَتْم- بُریدن