معنی سبوکش در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

سبوکش. [س َ ک َ / ک ِ] (نف مرکب) سبوکشنده. آنکه سبو کشد. حمل کننده ٔ سبو. آنکه سبو از جایی بجایی برد. || شرابخوار:
صد چو حاضر سبوکشان دیدم
بر در دیر ساخته مأوی.
ناصرخسرو.
کعبه بزاهدان رسد دیر بما سبوکشان
بخشش اصل دان همه ما و تو از میان بری.
خاقانی.
سبوکشان همه در بندگیش بسته کمر
ولی ز ترک کله چتر بر سحاب زده.
حافظ.
نه من سبوکش این دیر رندسوزم و بس
بسا سراکه در این کارخانه سنگ و سبوست.
حافظ.

فرهنگ معین

شرابخوار، کسی که کوزه شراب را حمل می کند، مجازاً، بنده، اسیر. [خوانش: (~. کِ) (ص فا.)]

فرهنگ عمید

آن‌که سبو را حمل کند و از جایی به جایی ببرد،
کسی که یک سبو شراب بنوشد،
[مجاز] شراب‌خوار،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر