معنی ستم کشیدن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
ستم کشیدن. [س ِ ت َ ک َ / ک ِ دَ] (مص مرکب) ستم بردن. جور کشیدن. انظلام:
اگر از قیاس جان را جگر آهنین نبودی
نتواندی کشیدن به ستم دل چو سنگش.
خاقانی.
چه ستم کو نکشد از شب دیجور فراق
تا بدین روز که شبهای قمر باز آمد.
سعدی (خواتیم).
تظلم
جورکشیدن، تحمل ظلم کردن، ناروا دیدن، ستم دیدن،
(متضاد) ستم کردن
(مصدر) تحمل ظلم کردن ستم دیدن.