معنی ستوه گشتن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

ستوه گشتن. [س ُ گ َ ت َ] (مص مرکب) بجان آمدن. سخت درماندن. خسته شدن. ملول گشتن:
در کارها بتا ستهیدن گرفته ای
گشتم ستوه از تو من از بس که بستهی.
بوشعیب.
ز رفتن چو گشتند یکسر ستوه
یکی ژرف دریا از آن روی کوه.
فردوسی.
وز تو ستوه گشت و بماندی از او نفور
آن کس کز آرزوت همی کرد دی نفیر.
ناصرخسرو (دیوان چ کتابخانه ٔ طهران ص 52).
وز رنج روزگار چو جانم ستوه گشت
یک چند با ثنا بدر پادشا شدم.
ناصرخسرو.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر