معنی ستیزه کردن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
ستیزه کردن. [س ِ زَ / زِ ک َ دَ] (مص مرکب) عُنود. (ترجمان القرآن). لجاجت. خصومت ورزیدن:
بپرهیز و با جان ستیزه مکن
نیوشنده باش از برادر سخن.
فردوسی.
او ستیزه کرد و لج بی احتراز
گفت در کافرستان بانگ نماز.
مولوی.
چو روزگار نسازد ستیزه نتوان کرد
ضرورتست که با روزگار درسازی.
سعدی (بدایع).
تو نیز بنده ای آخر ستیزه نتوان کرد
خلاف حکم خداوندگار چند کنی.
سعدی (صاحبیه).
عناد
سته
منازعه
مرا
تنازع