معنی ستیز کردن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
ستیز کردن. [س ِ ک َ دَ] (مص مرکب) جدال کردن. لجاج کردن. خصومت. منازعت. نزاع. مناقشه:
چو چیره شدی بی گنه خون مریز
مکن با جهاندار یزدان ستیز.
فردوسی.
بهنگام، کردن ز دشمن گریز
به از با تن خویش کردن ستیز.
فردوسی.
یکی کرد بر پادشاهی ستیز
بدشمن سپردش که خونش بریز.
سعدی (بوستان).
منازعه
مجادله کردن، پرخاش کردن، جدال کردن، پیکار کردن، خصومت ورزیدن، معارضه کردن، کشمکش کردن، منازعه کردن، نبرد کردن
معاندت
مجادله