معنی سرافرازی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
سرافرازی. [س َ اَ] (حامص مرکب) فخر. بزرگی. شرف:
که چندان سرافرازی و دستگاه
بزرگی و اورند و فر و کلاه.
فردوسی.
نبشتن بیاموختش پهلوی
نشست و سرافرازی خسروی.
فردوسی.
ایا بزرگ و سرافراز مهتری کت هست
نه در بزرگی یار و نه درسرافرازی.
سوزنی.
ره و رسمی چنین بازی نباشد
برو جای سرافرازی نباشد.
نظامی.
بنده را بر خط فرمان خداوند امور
سر تسلیم نهادن ز سرافرازی به.
سعدی.
سرافرازی مرد چندان بود
که گلدسته ٔ عمر خندان بود.
امیرخسرو دهلوی.
ای ز قدت جمله سرافرازیم
وقت بشد باز که بنوازیم.
حافظ حلوایی.
سربلندی، افتخار،
عزت
مباهات
فخر
افتخار، بالندگی، تفاخر، سربلندی، فخر، مباهات، نازش،
(متضاد) سرافکندگی
گردنفرازی افتخار سربلندی.