معنی سرحال در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
سرحال. [س ِ] (ع اِ) گرگ. (اقرب الموارد). رجوع به سرحان شود.
(~.) (ص مر.) (عا.) خوشحال، شاد.
سرکیف
سردماغ
کیفور
تندرست، سالم، صحیحالمزاج،
(متضاد) مریض، بیمار، ناخوش، بانشاط، خوشحال، سردماغ، سرزنده، شاد، کیفور، لول، مسرور،
(متضاد) ناخوش، بدحال، ناشاد
با نشاط