معنی سرحة در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

سرحه.[س َ ح َ] (ع ص، اِ) درخت بزرگ. (مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد). و در قول عنتره «بطل کأن ثیابه فی سرحه»؛ یعنی از درازی بالا و بزرگی اندام چنان است که گویی جامه ٔ او بر درختی بزرگ افکنده است. || یکی سرح، و آن درختی است که میوه ٔ آن مانند انگوراست. (از اقرب الموارد). || مرد درازبالا. (منتهی الارب). || خرماده ٔ نوجوان که هنوزباردار نگردیده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد).

سرحه. [س َ ح َ] (اِخ) شهرکی است به عربستان آبادان و خرم. (حدود العالم). روستایی است در یمن که یکی از لنگرگاههای بحری است. (معجم البلدان).

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر