معنی سرخک در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
سرخک. [س ُ خ َ] (ص مصغر) مصغر سرخ است. (برهان) (آنندراج). || (اِ مرکب) ال. کُرنوس. (گیاه شناسی ثابتی از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین). نام رستنیی باشد دوایی و آن را سرخ مرد گویند و به عربی حمیرا گویند. (برهان) (آنندراج). || نام بیماریی است. رجوع به سرخجه شود. || نام نوعی انگور به قزوین و درتهران آن نوع را یاقوتی خوانند. (یادداشت مؤلف).
سرخک.[س ُ خ َ] (اِخ) از کوهستانات جلگه ٔ لار از توابع لاریجان نزدیک تهران و دارای معدن زغال سنگ است. رجوع به ترجمه ٔ سفرنامه ٔ مازندران و استراباد رابینو شود.
سرخک. [س ُ خ َ] (اِخ) قریه ای است نزدیک نیشابور. (معجم البلدان).
(سُ خَ) (اِ.) مرضی عفونی واگیر و همه گیر که مصونیت می دهد.
بیماری واگیر ویروسی که عوارض آن سرفه، عطسه، آبریزش و ظهور دانههای قرمز روی پوست است و گاه سبب ذاتالریه میشود،
نوعی بیماری ویروسی واگیردار که علائم آن سرفه، عطسه، آب ریزش و ظهور دانه های قرمز روی پوست است
بیماری ویروسی مسری شایع در سنین طفولیت
نوعی برنج بومی
نام مرتعی در نور
بیماری واگیردار که بیشتر در اطفال پیدا میشود و لکه های سرخرنگی در بدن بیمار ظاهر میشود (اسم) آل، ساس، مرضی است عفونی و بثوری بسیار واگیر دار و همه گیر که مصونیت می دهد و به سبب بثورات مخصوص مشخص است این ناخوشی بیشتر در کودکان 3 تا 10 ساله دیده میشود و مرضی است مضعف و مساعد سل و کانونی خاموش شده را بر می افروزد. موجب آن یک ویروس است که هنوز شناخته نشده دوره نهفتگی آن 10 تا 12 روز است و بون علامت دوره یورش آن 3 تا 4 روز است که از همه تبهای بثوری طولانی تر است گل افشان. یا سرخک کاذب. سرخجه.