معنی سرزمین در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
سرزمین. [س َ زَ] (اِ مرکب) ملک.مملکت. ناحیت. کشور. اقلیم. مرز و بوم:
سحرگه رهروی درسرزمینی
همی گفت این معما با قرینی.
حافظ.
سرزمینی است که ایمان فلک رفته بباد.
؟
(~. زَ) (اِمر.) مرز و بوم.
زمین پهناور که قوم و طایفهای در آنجا بهسر ببرند، مرزوبوم، کشور،
آب و خاک
لکا، وادی، دیار، زادبوم
خطه
لکا
ارض، اقلیم، بوم، خطه، دیار، زمین، قلمرو، کشور، مرزوبوم، ملک، مملکت، ناحیه
مملکت، مرزوبوم، اقلیم
بوم و بر