معنی سرسختی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
سرسختی. [س َ س َ] (حامص مرکب) سرکشی و استکبار. (آنندراج). مقاومت شدید. لجاج. پرطاقتی:
ز شمشیرش عدو را گر خبر بود
نمی کرد اینقدرسرسختی از خود.
شفیع اثر (از آنندراج).
|| بی احتیاطی. بی پروایی. (فرهنگ فارسی معین).
جانسختی،
بیپروایی،
لجاجت،
مقاومت در نپذیرفتن چیزی
خیرهسری، ستیهندگی، یکدندگی، کلهشقی، لجاجت، بیپروایی