معنی سرسنگین در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
سرسنگین. [س َ س َ] (ص مرکب) مقابل سرسبک (در قپان). || غضبناک. درهم. خشمگین.
- سرسنگین بودن با کسی، حالی غیر از آشتی و دوستی داشتن. با او مهربانی پیشین نداشتن. (یادداشت مؤلف).
(~. سَ) (ص مر.) بی اعتناء، بی توجه و نامهربان.
آن که نسبت به دیگران کمتوجه و بیاعتناست.
آن که نسبت به دیگران کم توجه و بی اعتناست
بیالتفات، سرگران، کمتوجه، کملطف، نامهربان،
(متضاد) مهربان
حالت گرفتگی درونی و بی اعتنایی به افراد، رنجیده و دلتنگ...
خشمگین، عضبناک، درهم