معنی سرمد در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

سرمد. [س َ م َ] (ع ص، ق) همیشه و دایم. (آنندراج) (منتهی الارب) (غیاث). پیوسته. (دهار). همیشه. (مهذب الاسماء) (السامی):
چنو نه هست و نه بود و نه نیز خواهد بود
فراق او متواتر هوای او سرمد.
منجیک.
بس کس کو گیرد و نبخشد هرگز
بس کس کو گیرد و ببخشد سرمد.
منوچهری.
بقای سرمد در نیکنامی است بحق
به نیک نامی بادا بقای تو سرمد.
سوزنی.
مادرم کرد وقت نزع، دعا
که ترا بانگ و نام سرمد باد.
خاقانی.
|| شب دراز. (منتهی الارب) (آنندراج).

فرهنگ معین

(سَ مَ) [ع.] (ص.) پیوسته، جاوید، همیشه، دایم.

فرهنگ عمید

دائم، همیشه، پیوسته، جاوید،

حل جدول

جاودانى

مترادف و متضاد زبان فارسی

صفت ابدی، ازلی، پایا، جاوید، جاویدان، دائم،
(متضاد) فانی

فرهنگ فارسی هوشیار

همیشه، دائم، جاوید

پیشنهادات کاربران

جاوید

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر