معنی سزاواری در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
سزاواری. [س ِ / س َ] (حامص مرکب) شایستگی و لیاقت و قابلیت. (ناظم الاطباء). قابلیت. اهلیت. صلاحیت. لیاقت:
مگر با سزاواری و خرمی
کجا روم را زو نیاید کمی.
فردوسی.
این عروس خاطر بنده که صد گنج گهر
از سزاواری بر او پیرایه و زیور سزد.
سوزنی.
|| فضیلت و بزرگواری. (ناظم الاطباء).
حل جدول
صلاحیت
مترادف و متضاد زبان فارسی
استحقاق، اهلیت، شایستگی، صلاحیت، قابلیت، لیاقت،
(متضاد) ناشایستگی
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.