معنی سقام در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

سقام. [س َ] (ع اِ) بیماری. (آنندراج) (مهذب الاسماء) (اقرب الموارد):
ز سعی و فضل تو داروی ومرهمم باید
که تن رهین سقام است و دل اسیر جراح.
مسعودسعد.
آن کلامت میرهاند از کلام
و آن سقامت میجهاند از سقام.
مولوی.
این طبیبان بدن دانشورند
بر سقام تو ز تو واقف ترند.
مولوی.

سقام. [س ِ] (ع ص، اِ) بیماران. در این صورت جمع سقیم است. (غیاث) (آنندراج).

فرهنگ عمید

بیمار شدن،
بیماری، دردمندی،

سقیم

فرهنگ فارسی هوشیار

بیمار شدن

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر