معنی سلاست در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
سلاست. [س َ س َ] (ع مص) نرم و آسان و هموار شدن. (غیاث) (آنندراج). همواری و روانی و آسانی و نرمی و ملایمت و روشنی و رونق و صفا. (از ناظم الاطباء). سلاته. رجوع به ذیل همین کلمه شود: و سلاست آب زلال و لطافت باد شمال. (سندبادنامه ص 180). || روانی و به اصطلاح روانی کلمات بسهولت و آسانی که در آن الفاظ ثقیل نباشد. (آنندراج) (غیاث). نزد شعرا آن است که در نظم روانی بحدی بوده که در آن هیچ گرفتگی نبود از جهت لفظ. (از کشف الظنون). نرم و منقاد شدن باشد و شعرا شعرسلس، شعر روان و مطبوع را خوانند و گفته اند آفت جزالت تعسف است و آفت سلاست رکاکت. (حدائق السحر ص 87). عدم اغلاق و روانی کلمات که در آن الفاظ ثقیل و مشکل نباشد. (ناظم الاطباء). سلاسه. رجوع به این کلمه شود.
(مص ل.) رام شدن، (اِمص.) نرمی، روانی کلمات. [خوانش: (سَ سَ) [ع. سلاسه]]
نرمی، آسانی،
روانی کلمات که در آن الفاظ ثقیل و مشکل نباشد،
[قدیمی] نرم شدن،
[قدیمی] نرمخوی شدن،
[قدیمی] رام شدن،
روانی، نرمی،
(متضاد) تعقید، پیچیدگی، تسلیمشدن، رامشدن، مطیعشدن، منقادشدن،
(متضاد) تقید، یاغ شدن
روانی، آسانی، پرورش پذیری (مصدر) رام شدن مطیع شدن، (اسم) نرمی آسانی، روانی کلمات نبودن الفاظ مشکل و ثقیل در گفتار: سلاست کلام. نرم و آسان و هموار شدن
سَلاسَت، نرمی و ملایمت- اطاعت و انقیاد- روانی کلمات که در آن الفاظ ثقیل بکار نرفته باشد