معنی سلو در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

سلو. [س َل ْوْ] (ع مص) رجوع به ماده ٔ بعد شود.

سلو. [س ُ ل ُوو] (ع مص) فراموش کردن. (غیاث) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). زایل شدن اندوه و عشق. (مصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). زایل شدن غم. (دهار). زایل شدن اندوه. (غیاث). || خرسند شدن. (غیاث) (منتهی الارب). خرسند و بی غم شدن. (ناظم الاطباء):
هم بر در مصطفی نکوتر
انس انس و سلو سلمان.
خاقانی.

فرهنگ معین

تک نوازی، تک - خوانی. [خوانش: (سُ لُ) [فر.] (اِ.)]

فرهنگ عمید

قطعۀ موسیقی که کسی تنها بخواند یا بنوازد،

حل جدول

تکنوازی در موسیقی

تک نوازی در موسیقی

ساز تنها

تکنوازی در موسیقی، ساز تنها

فرهنگ فارسی هوشیار

فراموش کردن

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری