معنی سلیس در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

سلیس. [س َ] (معرب، اِ) لاتینی «سیلیس، سیلیسیوم ». سیلیس. دزی «سلیس » را با تردیدی نقل و آنرا (نام گیاهی) ترجمه کرده و نوعی از (عینون) دانسته است. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین). به معنی سلسیس است که سنگ پا باشد و آن نوعی از سنگ متخلخل است. (برهان). رجوع به سیلیس شود. || (ص) آشنا. مأنوس. || غیرمعلق. (ناظم الاطباء). || (ع ص) روان و هموار. (غیاث) (آنندراج).
- سلیس نویس، واضح نویس. آنکه واضح و خوانا نویسد. (ناظم الاطباء).

فرهنگ معین

(سَ) [ع.] (ص.) نک سلس.

فرهنگ عمید

شیوا، فصیح،
سَلِس

حل جدول

کلام و گفتار روان

مترادف و متضاد زبان فارسی

روان، نرم،
(متضاد) پیچیده، معقد

فرهنگ فارسی هوشیار

روان این واژه را آنندراج از غیاث اللغات برگرفته معین با بهره گیری از خیام پور در فرهنگ فارسی می نویسد: ((از منابعی که در دست است تنها در معیار اللغه دیده می شود)) فرهنگ عربی به فارسی لاروی نیز واژه ی سلیس را نیاورده است فرانسوی شن

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر